ناگوار و نامطبوع گردیدن: کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد. کسائی. از بس که سر به خانه هر کس فروکند سرد و گران و بی مزه شد میهمان برف. کمال الدین اسماعیل. ، سنگین شدن سر پس ازنشئه شراب. خمارآلودگی: چو شد نوش خورده شتاب آمدش گران شد سرش رای خواب آمدش. فردوسی. ، کنایه است از نزدیک شدن وضع حمل: بر آن نیز بگذشت یکچند روز گران شد فرنگیس گیتی فروز. فردوسی
ناگوار و نامطبوع گردیدن: کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد. کسائی. از بس که سر به خانه هر کس فروکند سرد و گران و بی مزه شد میهمان برف. کمال الدین اسماعیل. ، سنگین شدن سر پس ازنشئه شراب. خمارآلودگی: چو شد نوش خورده شتاب آمدش گران شد سرش رای خواب آمدش. فردوسی. ، کنایه است از نزدیک شدن وضع حمل: بر آن نیز بگذشت یکچند روز گران شد فرنگیس گیتی فروز. فردوسی
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع در 38000گزی شمال سنقر و کنار راه فرعی سنقر به قروه. هوای آن سرد و دارای 135 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و تریاک و قلمستان و توتون و میوه جات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان واقع در 38000گزی شمال سنقر و کنار راه فرعی سنقر به قروه. هوای آن سرد و دارای 135 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و تریاک و قلمستان و توتون و میوه جات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
به گریه افتادن. گریستن و زاریدن: به هامون درون پیل گریان شود به جیحون درون آب بریان شود. فردوسی. چنان تنگ شد بر دل من جهان که گریان شدم آشکار و نهان. فردوسی. زمانی بسالوس گریان شدم که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم. سعدی (بوستان)
به گریه افتادن. گریستن و زاریدن: به هامون درون پیل گریان شود به جیحون درون آب بریان شود. فردوسی. چنان تنگ شد بر دل من جهان که گریان شدم آشکار و نهان. فردوسی. زمانی بسالوس گریان شدم که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم. سعدی (بوستان)
گرگین خان گرجی ملقب به شاه نوازخان در زمان شاه سلطان حسین به حکومت قندهار منصوب شد و در آنجا سؤسلوک از خود نشان داد. مردم قندهار و طایفۀ افغان از سؤسلوک او بستوه آمدند. میرویس افغان به وکالت افاغنۀ قندهار برای شکایت به دربارشاه سلطان حسین آمد ولی او را ندید. کسی هم بگفتۀ او توجهی نکرد. پس به قندهار برگشت و بر حاکم آنجا شوریده گرگین خان را مقتول نمود و خود بر سریر حکومت بنشست. رجوع به روضهالصفای ناصری و تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی صص 99- 100 و 101 شود
گرگین خان گرجی ملقب به شاه نوازخان در زمان شاه سلطان حسین به حکومت قندهار منصوب شد و در آنجا سؤسلوک از خود نشان داد. مردم قندهار و طایفۀ افغان از سؤسلوک او بستوه آمدند. میرویس افغان به وکالت افاغنۀ قندهار برای شکایت به دربارشاه سلطان حسین آمد ولی او را ندید. کسی هم بگفتۀ او توجهی نکرد. پس به قندهار برگشت و بر حاکم آنجا شوریده گرگین خان را مقتول نمود و خود بر سریر حکومت بنشست. رجوع به روضهالصفای ناصری و تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی صص 99- 100 و 101 شود
گرفتار شدن. دچار آمدن. دچار خوردن. برخورد کردن. مواجه شدن. در محل نزاع و زد و خورد قرار گرفتن، و این بیشتر در اصطلاح نظامی متداول است، شروع شدن. درگرفتن. آغازیدن: درگیر شدن جنگ بین المللی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مؤثر افتادن. اثر کردن: دیده تا بستم خیال آن پری تسخیر شد تا به گل این درگرفتم صحبتم درگیر شد. محسن تأثیر (از آنندراج). - درگیر شدن دعا (نفرین) ، مستجاب شدن آن. برآورده شدن دعایا نفرین. مستجاب گشتن. روا شدن دعا یا نفرین. برآمدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
گرفتار شدن. دچار آمدن. دچار خوردن. برخورد کردن. مواجه شدن. در محل نزاع و زد و خورد قرار گرفتن، و این بیشتر در اصطلاح نظامی متداول است، شروع شدن. درگرفتن. آغازیدن: درگیر شدن جنگ بین المللی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مؤثر افتادن. اثر کردن: دیده تا بستم خیال آن پری تسخیر شد تا به گل این درگرفتم صحبتم درگیر شد. محسن تأثیر (از آنندراج). - درگیر شدن دعا (نفرین) ، مستجاب شدن آن. برآورده شدن دعایا نفرین. مستجاب گشتن. روا شدن دعا یا نفرین. برآمدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
غمناک شدن. غم و اندوه داشتن. رجوع به غمگین گشتن شود: در دژ ببستند و غمگین شدند پر از غم دل و دیده خونین شدند. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 401). تو از مرگ من هیچ غمگین مشو که اندر جهان این سخن نیست نو. فردوسی
غمناک شدن. غم و اندوه داشتن. رجوع به غمگین گشتن شود: در دژ ببستند و غمگین شدند پر از غم دل و دیده خونین شدند. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 401). تو از مرگ من هیچ غمگین مشو که اندر جهان این سخن نیست نو. فردوسی
دیگرگون شدن. تغییر کردن. تغیر. تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا). عوض شدن. با وضعی دیگر شدن. با احوالی دیگر شدن. تغییر احوال دادن. تغییر ماهیت دادن. تغییر کیفیت دادن. به وضعی غیر وضع سابق درآمدن. و رجوع به دگرگون شود: که دگرگون شدند و دیگرسان به نهاد و به خوی و گونه و رنگ. فرخی. من پار دلی داشتم بسامان امسال دگرگون شد و دگرسان. فرخی. دگرگون شدی و دگرگون شود چو بر خوشه باد خزان بروزد. ناصرخسرو. هیچ دگرگون نشدجهان جهان سیرت خلق جهان دگرگون شد. ناصرخسرو. گوئی که روزگار دگرگون شد ای پیر ساده دل تو دگرگونی. ناصرخسرو. تو شده ای دیگر این زمانه همانست کی شود ای بی خرد زمانه دگرگون. ناصرخسرو. ز فرّ ماه فروردین جهان چون خلد رضوان شد همه حالش دگرگون شد همه رسمش دگرسان شد. معزی. چو از سیرت ما دگرگون شود ز پرگار ما زود بیرون شود. نظامی. محالست اگرسفله قارون شود که طبع لئیمش دگرگون شود. سعدی. ، منقلب شدن. بهم خوردن: در آن دم که حالش دگرگون شود به مرگ ازسرش هر دو بیرون شود. سعدی
دیگرگون شدن. تغییر کردن. تغیر. تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا). عوض شدن. با وضعی دیگر شدن. با احوالی دیگر شدن. تغییر احوال دادن. تغییر ماهیت دادن. تغییر کیفیت دادن. به وضعی غیر وضع سابق درآمدن. و رجوع به دگرگون شود: که دگرگون شدند و دیگرسان به نهاد و به خوی و گونه و رنگ. فرخی. من پار دلی داشتم بسامان امسال دگرگون شد و دگرسان. فرخی. دگرگون شدی و دگرگون شود چو بر خوشه باد خزان بروزد. ناصرخسرو. هیچ دگرگون نشدجهان جهان سیرت خلق جهان دگرگون شد. ناصرخسرو. گوئی که روزگار دگرگون شد ای پیر ساده دل تو دگرگونی. ناصرخسرو. تو شده ای دیگر این زمانه همانست کی شود ای بی خرد زمانه دگرگون. ناصرخسرو. ز فرّ ماه فروردین جهان چون خلد رضوان شد همه حالش دگرگون شد همه رسمش دگرسان شد. معزی. چو از سیرت ما دگرگون شود ز پرگار ما زود بیرون شود. نظامی. محالست اگرسفله قارون شود که طبع لئیمش دگرگون شود. سعدی. ، منقلب شدن. بهم خوردن: در آن دم که حالش دگرگون شود به مرگ ازسرش هر دو بیرون شود. سعدی
سنگین شدن وزین گشتن، یا گران شدن رکاب. فشار آمدن بر رکاب تا مرکوب تند رود، بشتاب رفتن، یا گران شدن سر. سرگران شدن تکبر ورزیدن، یاگران شدن سر از خواب. بخواب رفتن: زضعف تن شده ام آن چنان که گر بمثل گران شود سرم از خواب بشکند کمرم. (جامی) یا گران شدن عنان. کشیده شدن عنان اسب برای متوقف ساختن آن، دارای بهای زیاد شدن مقابل ارزان شدن
سنگین شدن وزین گشتن، یا گران شدن رکاب. فشار آمدن بر رکاب تا مرکوب تند رود، بشتاب رفتن، یا گران شدن سر. سرگران شدن تکبر ورزیدن، یاگران شدن سر از خواب. بخواب رفتن: زضعف تن شده ام آن چنان که گر بمثل گران شود سرم از خواب بشکند کمرم. (جامی) یا گران شدن عنان. کشیده شدن عنان اسب برای متوقف ساختن آن، دارای بهای زیاد شدن مقابل ارزان شدن